جدول جو
جدول جو

معنی کوره را - جستجوی لغت در جدول جو

کوره را
راه تنگ و باریک که میان بر باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوره راه
تصویر کوره راه
راه باریک و ناهموار، راه باریک و پر پیچ و خم در خارج شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوره با
تصویر غوره با
آشی که در آن غوره یا آب غوره ریخته باشند، آش غوره، غوره با، غوربا، غوروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوره ده
تصویر کوره ده
ده کوچک و کم رونق، ده کم جمعیت و دور از آبادی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مرکز ناحیۀ شفت در گیلان است و200 خانه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 274)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان رودبار که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 308 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ)
آجرپز. آهک پز. گچ پز. سفال پز. داشگر. فخاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تابندۀ کوره. افروزندۀ کوره. آتش افروز کوره. آنکه در کوره آتش بیفروزد. آنکه کوره را تافته کند:
کوره تابان کیمیای سپهر
که آگهی بودشان ز ماه و ز مهر.
نظامی.
و رجوع به ترکیب ’کوره تابان کیمیای سپهر’ ذیل کوره شود
لغت نامه دهخدا
(رِ خُ رَ / رُو)
دهی از دهستان شاندرمن که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ خَ)
گوزن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ خَطط / خَ)
خطی بد و ناخوانا یا خطی که بسختی قابل خواندن است به علت ناپختگی خط و کم سوادی نویسنده. خط کسانی که کوره سوادی دارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ)
دردی که جای آن و حد آن معلوم صاحب درد نباشد و نتواند از آن عبارت کرد. درد گنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دردی نه سخت لیکن ممتد. دردی کم و دائم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان بیلوار که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دِهْ)
ده کوچک و کم آباد. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). ده کم جمعیت که چندان آبادانی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). دهی بسیار کوچک و کم سکنه و کم حاصل. دهی کوچک و ناچیز و حقیر. ده کوره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
من روشنم از دود غم روز به خویش
ای چرخ تو می دانی و این کوره ده خویش.
رکنای مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ رو)
حومه ولایت ایراهستان از کورۀ اردشیرخوره است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 125)
لغت نامه دهخدا
(رِ کِ)
کره کش. دهی از دهستان دیزمار باختری که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ فارسی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
لقبی بوده است که مسلمانان قزوین به حسن بن محمد بن بزرگ امید داده بودند. (از تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی ص 523)
لغت نامه دهخدا
(رِ مَ)
شیر مخلوط با دوغ و گورماست. (ناظم الاطباء). غذایی از شیر و ماست. (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
جای کوره. جای کوره ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زِ گَ)
دهی از دهستان شینتال که در بخش سلماس شهرستان خوی واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی از دهستان قطور که در بخش حومه شهرستان خوی واقع است و 331 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
راه باریک. (فرهنگ فارسی معین) :
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی به کوی غمزدگان.
نظامی.
طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست.
صائب (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آش غوره و بعربی حصرمیّه گویند. (فرهنگ رشیدی). آش غوره، چه ’با’ بمعنی آش است. (آنندراج) (انجمن آرا). حصرمیه. (مهذب الاسماء) (دهار). قسمی آش که دارای آب غوره بود. (ناظم الاطباء). غوره وا. غوربا:
تافته طبعی مکن بر سرخوان طمع
تانخوری غوره با هم ز رخ میزبان.
اثیرالدین اخسیکتی.
غوره با روشنی چشم ضعیفان باشد
زیره با همچو مفرح ز برای بیمار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(رِ سَ)
دهی از دهستان گلیجان است که در شهرستان شهسوار واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
راهی که ناراست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و روندۀ آن راه گم کند. (آنندراج). راه ناراست معوج و پیچ در پیچ. (ناظم الاطباء). راهی باریک و پرپیچ و خم و غیرمعروف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به نادانی گرفتم کوره راهی
ندانستم که می افتم به چاهی.
؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
راه باریک: یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی بکوی غمزدگان. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره ده
تصویر کوره ده
ده کوچک و کم آباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوره با
تصویر غوره با
آش غوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره راه
تصویر کوره راه
راهی که نادرست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و رونده آنرا گم کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره راه
تصویر کوره راه
راه باریک و ناهموار
فرهنگ فارسی معین
آش غوره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوره بان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لیتکوه واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از منطقه ی گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گردو غبار حاصل از باد و طوفان
فرهنگ گویش مازندرانی